باران من...

 

به بهانه ی" تولدم" آمدم که بگویم زیستن فرصت زیبای خداوندی است!

 

من عاشق بارانم

عاشقانه هایم برای باران است

برای پاکی اش

لطافتش

موسیقی اش

و...

پ.ن:امروز باران بارید !چه چیز می تواند زیبا تر از این باشد!

پ.ن:"..." عزیز دوست ندیده و ناشناس من!در هر پستی برایم نظری گذاشته ای ..سپاس گذارم اما کاش می گفتی نام و نشانت را!

برای شازده کوچولوی زندگی ام...

امروز فهمیدم کسی نمی تواند فیل درون مار بوآی نقاشی های من را ببیند!

بگذار این نقاشی همیشه یک "کلاه "دیده شود!

گاهی دلم می خواهد یک مار بوآ مرا می بلعید!

تا تو مرا می کشیدی و...

همه یک پرنده را می دیدند که گوشه ای کز کرده است!

و فقط تو می دانستی که یک مار بوآ مرا بلعیده است...

 

 

ش.ل/هم حسی نوشتاری من با کتاب" شازده کوچولو"....

 

سکوت

دلم یک حجم سفید بی پایان می خواهد!

با یک مداد سیاه،

که روی دیوارهایش شعرهایم را بنویسم!

که روی دیوار هایش نقاشی هایم را بکشم!

و هیچ کس نخواندشان و نبیندشان!

دلم یک سکوت بی پایان می خواهد!

یک انزوای طولانی!

.

.

.

 

 

 

 

معمارانه....

سلام دوستان عزیز

 

 از این پس همراه شوید با وبلاگ معمارانه  ی من!

شادی لطفی

 

 

 

 

من و صدای بارون....

 

www.facebook.com/shadi.lotfi.98

 

برای هم وطنان آذریم  آرزوی صبر و آرامش میکنم از اون آرامش هایی که نجات بخشه!

 

می خوام دعا کنم  آمین بگید!

-خدایا!خدای عزیزم جز تو کسی و نداریم به تمامی بازمانده های زلزله آذربایجان قلبی سرشار از ایمان به خودت بده که تنها تویی که میتونی وسعت تنهایی های ما رو پر کنی!

-خدایا !خدای عزیزم!من و به حال خودم رها نکن و بهم آرامش و بینشی عطا کن که قادر به درک حکمتت باشم!

آمین!

 

-----

عشق و نفرت!

آنقدر به هم شباهت دارند که گاهی نمیدانم

دلیل نگاه هایم  چیست!!؟

 

 ----

مثل باران نبودی

من عاشق بارانم!

مثل باران نبودی

.

.

.من عاشق بارانم!

 

---

وقتی نمیشود یعنی

باید رفت

ویا

از دوردست ها نگران بود

نگران چشم هایی که

هنوز هم نمی توانی

فراموششان کنی!

باید رفت....

من عشق بارانم!

به رودخانه ها اجازه ی طغیان دهید!

 

دایره های تو در تو

دست خودم نیست

این روزها به هر کجا که میروم

ردپاهایم شکل دایره اند

دست خودم نیست

که تو را از دست میدهم

و گاهی هم دست به دست...

این خطوط را تو به جانم انداخته ای

این نقشه ها را تو کشیده ای!!!

من همیشه بی حوصله تر از آن بوده ام

که پی گیر عشقت  باشم

من فقط گیر تو ام

من فقط گیر کرده ام

من فقط جا مانده ام

مثل رابطه ی همیشگی ام

با هرچه که میل به رفتن دارد!

مثل رابطه ی همیشگی ام با تو...

مثل رابطه ی همیشگی ام با عشق

 

 

احساس یک رودخانه را دارم که از حد نصابش گذشته است که میل شدیدی به طغیان دارد !!!

 

خدا آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کند....

 

خلاقیت در معماری

 

برنامه ی خلاقیت در معماری هر روز راس ساعت ۱۸ از شبکه ی هفت(آموزش) پخش میشه!

با اجرا و کارشناسی مهندس عمادالدین زند . 

 

یادمان

http://yadman.iust.ac.ir/

از این عبور طولانی

سلام دوستان عزیزم

من رو به خاطر دست کشیدن ناگهانی از وبلاگ نویسی هام ببخشید ...

این روزها دست خودم نیست !

 

به زودی بر می گردم

آهای بارون ،آهای بارون!

-امروز روز خوبی است از آن روزها که تو ،به رویم آغوش رحمتت را گشوده ای... امروز روز خوبی است ! از آن روز ها که خندانم ، از آن روزها که شکل قاصدک های خوش خبر اند ...امروز ،روز خوبی است...

-این ترانه را به باران می نویسم و به شما دوستان گرامی ام تقدیم میکنم.

-میگویند دنیای مجازی  جای مناسبی برای رعایت حق و حقوق مولف نیست اما چه باکی است وقتی تمام کلماتم حق توست ،به نام توست، برای توست، به لطف توست و...

 

 

 

آهای بارون، آهای بارون!

یه کم بیشتر ببار امشب

دلم خشکه دلم خسته س

من و تنها نذار امشب

 

صدات مث یه لالایی

صدات اندوه و احساسه

ببین از بس که داغونم

کسی من رو نمی شناسه

 

هوات و تو سرم بنداز

که از سرسام می ترسم

هوات و تو سرم بنداز

هوایی کن من و کم کم

 

جوابم کن ولی امشب

تو رگبارت من و حل کن

همه چترا رو می بندم

من و اینجا معطل کن

 

یه جایی آرزو کردم

دلم بازم محیا شه

یه جایی آرزو کردم

که قطره م شکل دریا شه

 

حالا چشمام م و میبندم

که از دلشوره برگردم

حالا چشمام و میبندم

رو این تنهایی هر دم

 

آهای بارون ،آهای بارون!

من وامشب محیا کن

آهای بارون آهای بارون!

تو قلبم عشق و احیا کن

 

 شادی لطفی-زمستان ۹۰

 

-مشتاق خوندن نظرات ارزشمندتون هستم...

 

-خواستم در جواب پیامکی که امروز صبح از طرف کسی که خودش هم خوب می دانست که کاری کرده است که قطع رابطه ام را با او به صلاح دانسته ام این را بنویسم که

خداوند می فرماید:

و مكروا و مکر الله والله خير الماكرين .آل عمران / 54.

و آنان دست به فريب زدند و خدا هم مكر كرد و خداوند بهترين مكر كنندگان است .

 

-وقتی به کاری که انجام میدید یقین دارید مطمئن باشد هیچ نیرویی تاکید می کنم هیچ نیرویی قدرت حتی ایستادن در برابر شما رو نداره و نخواهد داشت  این یه قانونه یه اصله ...

 

 

 

 

همه چیز از یک نگاه شروع می شود

 

:هربار که عاشق میشی عشقت از بار قبل محکم تر میشه وسیع تر میشه و همین طور کشنده تر...

 

به من نگاه نکن

میدانی عشق از یک نگاه شروع می شود

میدانی همه چیز از یک نگاه شروع می شود

می دانی میترسم از این عشق،از این نگاه، از این که ما ناگزیریم به پذیرفتن!

از اینکه ما ناگزیریم به تظاهر دوست داشتن چیزهایی که هیچ گاه دوستشان نخواهیم داشت!

به من نگاه کن!

سطرها که تغییر میکنند جرات خیره ماندن به چشمانت در من اوج میگیرد

به من نگاه کن!

به من نگاه کن!

به من نگاه کن!

همه چیز از یک نگاه شروع می شود!

.....

-رویاهایم را شعرهایم را با نقش ها و خطوطی که ساعت های طولانی را به سامان بخشیدنشان اختصاص می دهم احیا کرده ام اینگونه شکل تازه و جذابی از هنر در من متولد می شود اینگونه دگر گونه می شوم و تو را بیش از پیش در خویشتنم می جویم این خطوط به طرز شگفت انگیزی مرا در خود جای میدهند این خطوط به طرز عجیبی به خواب هایم راه یافته اند... این خطوط ما را به هم میرسانند!

....

یه چیزی بین ما هست که نمیزاره ازت رد شم

یه چیزی هست !یه چیزی هست!

یه چیزی که نمیزاره تو از یادم بری کم کم

یه چیزی هست!یه چیزی هست!

شادی لطفی-پاییز۹۰

 

باورکن این که اینجایی اتفاقی نیست باور کن!

 

 

چشمای تو،چشمای من

 

چشمای تو ،چشمای دیوونه ت

چشمای من، چشمای این دختر

خستم از این رویای کابوسی

از عشقمون رد شو ولی نگذر!

.

.

.

ش-لطفی

همین چند خط کافی است !

 من هنوز هم  می نویسم ،  ...من دیوانه تر از آنم که تو می پنداری!

 

کلاژ هنر بازآفرینی قطعات جدا از هم ...


مروری بر تكنیك هنری كلاژ در هنرهای تجسمی، ادبیات و معماری.

كلاژ هنر چیدمان بافت های مختلف در كنار یكدیگر و خلق تصویری نو با مفهومی تازه است.لغت كلاژ از واژه فرانسوی كلر (coller)، به معنای چسباندن مشتق شده است.
گرچه كلاژ بیشتر به عنوان یكی ازتكنیك های خلق اثر در حوزه هنرهای تجسمی شناخته شده ولی می توان نمونه هایی از استفاده از این تكنیك را در ادبیات و معماری نیز مشاهده كرد.در تكنیك كلاژ می توان انواع متریال را مشاهده نمود. تكه های جراید،روبان های پارچه ای، تكه های كاغذ رنگی، كاغذهای دست ساز، عكس و بسیاری مواد دیگر می توانند در خلق اثری با تكنیك كلاژ استفاده شوند. آنچه در تكنیك كلاژ حائزاهمیت است حضور تكه ها و بافت های گوناگون در كنار هم و چسباندن آنها در كنار یكدیگر برای رسیدن به یك تصویر جدید است.
تكنیك كلاژ نخستین بار در زمان اختراع كاغذ در چین در حدود سالهای ۲۰۰ قبل از میلاد، به كار گرفته شد. این روش به صورت بسیار محدود به حیات خود در شرق ادامه داد تا آنكه در قرن دهم میلادی خوشنویسان ژاپنی برای چاپ اشعارشان از روش بریدن وچسباندن حروف بهره گرفتند. تكنیك كلاژ در طی قرن سیزدهم میلادی به اروپا راه یافت و در طول قرن های ۱۵ و ۱۶ میلادی به عنوان یكی از روش های معمول در تزئین كلیساهای گوتیك به كار بسته شد.
با شروع قرن ،۱۹ كلاژ در اروپا جنبه فانتزی به خود گرفت و در آلبوم های عكس و یا تصویرسازی برخی كتاب های داستان استفاده شد.پابلو پیكاسو نخستین نقاش مكتب كوبیسم بود كه از تكنیك كلاژ در خلق آثارش بهره گرفت. وی در سال ۱۹۱۲ میلادی برای تابلوی «زندگی آرام با یك صندلی راحتی» از وصله های چند پارچه رنگی و تصویر طراحی یك صندلی استفاده نمود و آنها را بر روی بوم در كنار هم چسبانید. نقاشان سورئالیست نیز استفاده وسیعی از این تكنیك داشتند. «رنه پسرسون» به لحاظ استفاده بسیار سورئالیست ها از این تكنیك نام «inimage» را مطرح نمود كه معرف تكنیك كلاژ منحصر به فردسورئالیست هاست. هنرمندان این مكتب اثری را برای خلق تصویری نو تخریب می كردند.
از دیگر روش های استفاده از تكنیك كلاژ در هنر نقاشی می توان به كلاژ بوم های نقاشی اشاره كرد كه توسط «جان والكر»، هنرمند بریتانیایی استفاده می شد. وی بوم های نقاشی شده را تكه تكه می كرد و از نو در كنار هم می چسباند. روش كلاژ بوم های نقاشی زمینه پیدایش تكنیك میكس مدیا را در هنر بوجود آورد.گرچه «لكوربوزیه» از روش هایی مشابه تكنیك كلاژ در معماری استفاده می كرد ولی این تكنیك به عنوان یك تكنیك كاربردی تنها پس از چاپ مقاله «شهر كلاژ» بوسیله «كالین رو» و «فرد كوتر» در سال ۱۹۷۸ در هنر معماری رسمیت یافت. آنها در مقاله خود به مفهوم شكست فضایی كه در تكنیك كلاژ وجود دارد اشاره كرده بودند وكاربرد آن را در معماری بنا مفید می دانستند.
دكوپاژ در معماری داخلی نیز بخشی از تكنیك كلاژ محسوب می شود. ایجاد عمق از یك فرم بوسیله تكرار همان فرم در پسزمینه یكی از روش های دكوپاژ در دكوراسیون است.ادبیات نیز از حضور تكنیك كلاژ بی بهره نماند. رمان های كلاژ كتاب هایی هستند كه در آن ها بخش هایی از آثار چاپ شده توسط فردی انتخاب شده و در كنار هم آورده شده است. این آثار اغلب از یك تم واحد برخوردارند و بوسیله راوی انسجام خود را حفظ می كنند. كلاژ در ادبیات جدا از گرد هم آوردن بخش های متفاوتی از آثار منتشر شده معنای دیگری هم دارد. در این حالت كلاژ به معنای قرار دادن عقاید و باورهای متنوع از افراد مختلف در قالب یك نوشته است كه لزوماً از آثار منتشر شده ای گرفته نشده اند.وجه هنری تكنیك كلاژ بیشتر در آثار فوتومونتاژ دیده می شود. فوتومونتاژ در اصطلاح به اثری كه بوسیله تكه های یك عكس یا بخش های انتخاب شده از عكس های مختلف ساخته شده باشد گفته می شود. تصویر كامپوزیت شده در نهایت می تواند از نو عكاسی شود و حتی در نرم افزارهای ویرایش عكس، تغییر و بهبود یابد.

منبع:سایت آفتاب

 

شب تولد تو

 


آدم ها
جلو می آیند
دست میدهند
-:عزیزم!
-:دوست من!
این ها همه برای آن است
که در آینده
دشمنان بهتری داشته باشیم!

شادی لطفی

تقصیر من نیست گاهی شرایط بدبینم می کند!

 

رومی

 

نمیدانم چرا اما امسال برایم سال مولانا است مثنوی خوانی و شرح و تفسیر آن را با جمعی که قبل تر از آنکه من به آنها ملحق شوم کار را آغاز کرده بودند شروع کرده ام دو هفته ای می شود و گاهی زیر بار هجوم سرخوشی ها و اندوه هایش کاری جز سکوت از دستم ساخته نیست و مات و مبهوت می مانم !

جمع فوق العاده ساده ای ست  کمتر کسی مدعی چیزی میشود و کمتر کسی ادعای دانستگی می کند بلکه همه فقط ندانستگی هایمان را میدانیم.

- اشعارمولانا همان فیزیک کوانتومی است که من دنباله اش را می گرفتم و از تست های کنکور غافل می شدم! من از کتاب جهان هولوگرافیک به مولانا رسیدم  و مولانا هشت قرن پیش به این کتاب رسیده بود...

 

من به گوش تو سخن های نهان می گویم

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو!

مولانا

- - - - - - -

برای هکــــــــــــــــــــــــــــر عزیز

دوستای گلم وبلاگ من متاسفانه هک شده بود و خوشبختانه با کمک دوست و برادر گلم امیر علی ستوده تونستیم پسش بگیریم!

جالب اینجاست که  تمام مطالب ثبت موقت من حذف شدن و خوبیش اینه که من از همه شون یه کپی دارم!

سینما پارادیزو

 

-از اون دسته آدم هایی نیستم که مطلقا حتی به زور و تهدید هم برنامه های صدا و سیما رو تماشا نمی کنن و بیش از یک دهه میشه که به سینما نرفتن بلکه برعکس همیشه مخاطب تریبون های مختلف شدم و منتظر کشف فضاهای جدید و شخصیت های تازه بودم  و معتقدم لا به لای همین برنامه ها هم میشه به ابعاد جدیدی رسید... میدونم اکثریت سریال های مناسبتی ماه رمضان امسال باز هم دچار کلیشه و همون جریانات شدن اما  هنوز میشه چیزی نصیب مخاطبت بشه و آخر سریال فحش نثار کسی نشه...می تونم بگم"سقوط یک فرشته" با این که تماما من و جذب خودش نکرده اما نوع روایش نگاه کمی متفاوتش شخصیت "نیما" که با همون شکل و شمایلی که همه مون از یه جوون انتظار داریم ظاهر شده و در کنار چهره ی اهریمنیش دوست داشتنی هم هست و بازی خوب مهرداد صدیقیان که ازش حیران و اتوبوس شب رو خیلی خوب به خاطر دارم  امیدوارم میکنه ...

-نمیدانم چه کسی به این آقای مجری اجازه داده است در حالی که کج روی صندلی اش نشسته است به رتبه ی سه کنکور علوم انسانی  بگوید :سه شدی که بری ادبیات!!!

-دوستی دارم که عاشق فیلم" سینما پارادیزو"  تئاتر و سینماست و مانند من در گذشته اش ریاضیات خوانده اما حال و آینده اش شبیه دانش آموخته های ادبیات نمایشی است و تقریبا بعد از یک سال دوباره یکدیگر را دیدیم  و وبلاگم را شب به شب می خواند و خوب هم وبلاگ خواندن می داند می خواستم این پست را یک جا به او تقدیم کنم که من را دوباره به خودم آورد و خیلی چیز ها را به یادم انداخت...

با احترام

او شعر می نویسد

                      یعنی

او دست می نهد به جراحات شهر پیر

یعنی

او قصه می کند

                    به شب

                            از صبح دلــــــپذیر.

.

.

.

شاملــــــو

امشب مسافری

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد!

فاضل نظری

-----

گاهی بی دلیل و یا حتی با دلیل باید فراموش کنیم !

مشکل همیشه این بود که من برای او می نوشتم و تو می خواندی!من برای او زندگی میکردم و تو همراهی ام میکردی! من اسم او را صدا می زدم و تو جواب می دادی!هدیه هایی که برای او میگرفتم همیشه به دست تو میرسید...

آدم پیگیری نیستم یعنی اصلا حوصله ی قایم باشک بازی را ندارم !

 

-چیز هایی را که می شنوید باور نکنید و چیزهایی را که می بینید فقط نصفشان را باور کنید!

 

ماه رمضان مبارک!

یادتان نرود که "ما به هم محتاجیم " پس همه را دعا کنید

 

کنج

 

خیلی عصبانی می شوم وقتی کسی به من می گوید خوش به حالت نه اینکه خوش به حالم نباشد نه اصلن اینگونه نیست فقط اعصابم بهم می ریزد !!!

گاهی فقط یک قدم مانده است اما جرئت گام برداشتن در ما زمین گیر شده است خدایا برجرئت گام هایمان بیفزای...

"آمین" 

...

ما در زمینه های بسیاری اشتراک داشتیم

اما زمین مشترکمان کجاست؟

شادی لطفی

 

این روزها انگار قرار است خبری شود و نمیدانم چرا اما انگار سر راهم دور برگردان گذاشته اند

و من قرار است برگردم ...!

 

همین طور که داشتم خیابان ها را متر می کردم به این نتیجه رسیدم که یک آدم در حالت کاملا خوشبینانه چیزی

حدود ۶۰ سال عمر میکند سرت را که تکان میدهی نوزده سالش می رود و می ماند چهل و یک سال خوب دیدم

که بهتر است از سرعتتان بکاهید و از منظره هایی که شاید دیگر نصیبتان نشود لذت ببرید وقتی کنار پیرزن

پیرمرد هایی -جوانان دیروز-که عصر ها می آیند پارک  می نشینم و مخفیانه به بحث شان گوش میدهم تنها به

یک نتیجه می رسم که هیچ چیز آن قدر ارزش ندارد که  لذت تماشا را از من بگیرد...خودمانیم میگویم "بزرگ

شده ام می بینید عقلم چه قدر کار می کند"! این جمله را کیوان پسر همسایه مان که تازه امسال اول دبستانش را

تمام کرده است هر وقت که کار خوبی میکند می گوید!

دل خوشی ها کم نیست!

 

دعای این پست را اول می نویسم

خدایا خدای عزیزم!آن روز را مرسان که انگشت حسرت بر دهانمان بماند و نه فرصتی در برابر باشد و نه مجالی برای جبران لحظاتی که قدرشان دانسته نشد!

آمین!

 

از آن دسته آدم هایی هستم که باور عجیبی به اتفاقات دور از منطق عینی دارند و تا حدودی  در باره ی شواهد علمی این اتفاقات به ظاهر سورئال مطالعه داشته ام ...بعضی آدم ها به طرز عجیبی با زندگیم گره خورده اند تاثیر متقابلی که بر روی یکدیگر می گذاریم آن قدر غیر قابل باور است که گاهی خودم هم نمیدانم این ها یعنی چه!؟حتی از پس فرسنگ ها فاصله این برهم کنش  عجیب از بین نمی رود! نظریات بوهم را در فیزیک دوست  می دارم گرچه در حال حاضر آن قدر ها اندیشه ام گنجایش این شگفتی ها را ندارد اما با تمام درک ناقصی که قطعا همه ی ما به نوعی بدان دچاریم از کنکاش در دنیای کوانتوم خوشم می آید مثل کودکی هایم آن زمان ها که سال اول دبستانم به تازگی تمام شده بود به سراغ دیوان حافظ می رفتم ! یادم آید که نمیدانستم دیوان با دیوانه فرق دارد و فکر میکردم دیوانگی یک مقام گرانقدر در ادبیات است!

 

میدانید اگر ما بر این باوریم که زمان حال که در واقع همان آینده ی گذشته ی مان است تحت تاثیر گذشته ی خود است و هر لحظه از آن جاری می شود پس گذشته ساکن و از دست رفته نیست بلکه جاری در بعدی مستتر به حیات خود ادامه میدهد!

 

*تو شاید

 همان کودک گل فروش هستی

که تنها یک قدم را  از سرعت گام هایم کم کرد

اما من را فرسنگ ها به زندگی اضافه کرد

تو شاید

.

.

.

 

تو حقیقت مستتر زندگی من هستی!

 

شادی لطفی/بهار ۱۳۹۰

 

بعدها کاملش را برایتان می گذارم!

 

اتصال

 

۱-خستگی بی انگیزگی روزهای فوق العاده سگی گاهی اوقات لازم است!

۲-دچار من نشو!میدانی من شبیه جنون های آنی میمانم جنون که بگیری خلاصی ات فقط مرگ است!پس برو!

۳-چقدر دلم هوس هدیه گرفتن کرده است یک شاخه گل حتی...

۴-خیلی چیزها گفتنی نیست وقتی سکوت میکنم یعنی آنقدر ها حرف در من مانده است که توان گفتنش را ندارم...حرف های ته نشین شده ام را روزی مینویسم و برایت ارسال میکنم نمیدانم آن روزها من چه شده ام یا تو چه شده ای اما امیدوارم حالمان خوب باشد...

۵-عقب نشینی فکر ایده آلی است گرچه ایده آل در کل واژه ی مزخرفی است ! اما من همیشه عقب نشینی کرده ام !

۶-احساس میکنم در این لحظه نباید اینجا می بوده ام!

۷-آن قدر ترانه لب خودکارم می رسد و دلم می خواهد با این فکر که مولف حقوقش صد در صد محفوظ است آن را برایتان بگذارم اما باز با واقعیت این مولف بیچاره رو به رو می شوم!

۸-دلم میخواهد گوشی ام را پرتاب کنم ته رودخانه !لپ تاپم را زیر چرخ تریلی  بگذارم تا کاملن له و لورده شود! تمامی سیم ها و کابل های خانه مان را از ته بچینم! و به جایش یک درخت چنار و یک بلوط وسط خانه مان باشد!

۹-

خدایا بارانی ده که ببارد و زمین های بلند ما بدان گیاه آرد و در زمین های پست آب روان گردد و پیرامون ما نعمت فراوان گردد.از برکت هایت که همه را فراگیر است و بخشش های بسیارت که خاص آفریده های فقیر است...

آمین!

گزیده ای از خطبه ی "۱۱۵"

از کتاب مستطاب "نهج البلاغه"

ترجمه ی دکتر سید جعفر شهیدی

--------------

اضطراری:من در فیس بوک عضو نیستم به جان شما!

-چکامه اویسی عزیزم از ایران رفت!

برای امروز

 

-امــــــــــــــــــــروز بی نظیر بود آقای بخشی خدمت گزار موسسه مان  جمله ای گفت که هزاران بار قبل

ترشنیده بودم اما ...گفت فقط: کافی است اندکی تلاش کنید خداوند هزاران بار بیشتر کمکتان میکند !البته نه

اینچنان ادبی ...آقای بخشی پیرمردی است که از زندگی اش شادمان است از آن دسته افرادی است که از سلام

کردن به او لذت می برم!

 

اینجا خود بهشته!

 

۱- مثل یه نور کوچولو اومدی ستاره شدی و/مثل یه قطره بارون اومدی و سیل شدی و

۲-یه نفس عمیق هوا خوبه!یه لبخند عمیق جهان هنوز به من امیدواره! اینجا خود بهشته...

۳-تنها چیزی که برات می خوام هرکسی که هستی اینه که یه لبخند بزنی به افتخار خودت و جهان و

خدایی که اگه بخندی بهت جایزه میده اگه عشق بورزی عاشق ترت میکنه !به نظرم عاشق ترین آدما

کسایی هستن که بیشتر از عشقی که دارن به جهان عشق می ورزن...

۴-فـــــــــــــــــرزانه دارایی ندارد!

۵-کاسه ی خود را بیش از اندازه پر کنید لبریز می شود

 چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید کند میشود

 به دنبال پول و راحتی باشید دلتان هرگز آرام نمیگیرد

به دنبال تایید دیگران باشید برده ی آنها خواهید بود

 کار خود را انجام دهید سپس رها کنید

 این تنها راه آرامش یافتن است...

برقرار باشید و بی قرار

دیگه مهم نیست!

 

۱-این چند روز عیدی آن قدر به من چسبیده است که فقط خودم می دانم!

۲-نود من بی نظیـــــــــــــــر خواهد بود  یقین دارم!

۳-یک دوره ی چهار ساله گذشت چهار سال از گیر افتادن درون *کرمچاله ای که گذشته را به صورت مداوم تکرار میکرد فقط  خودم میدانم که چه میکند این کرمچاله!

 

۵-اون که از پشت درختا میگذره شاید منم/که دارم تنهایی با یاد تو پرسه میزنم

۶- کشف بزرگی کرده ام از زندگی وقتی شب ها روی کاناپه ولو میشوم و با آسودگی تمام چای مینوشم تی وی تماشا میکنم و پنجره باز است و باد خنک می آید ... میدانید تمام چیزهایی که خوشحالمان میکنند رایگان اند اگر بدانیم!

۷-مرا چه با این کارها مرا چه به...دلم میخواهد گلفروش شوم نه یک گلفروش عادی از آن هایی که از کاکتوس نیلوفر آبی می سازند!

 

 

 

*کِرمچاله در فیزیک یک پل میانبر فرضی در فضا و زمان است.

راه های خاموشی

 

با دوست نازنینم چکامه اویسی از ایستگاه دروازه دولت تا قیطریه همراه بودم وارد قطار شدیم و نسشتیم که زن دست فروشی آمد و گفت دختر جان ریمل و خط چشم میخوای و برایمان کلی تعریف کرد و ما هم خریدیم بعد از آن جریان به خانه ی چکامه رفتم تا فیلم کوتاهش را که انصافا بد هم نشده بود نگاه کنیم فیلم نامش "راه های خاموشی" است قرار هم نیست که هیچ کجا اکران شود که خودش میداند چنین چیزی محال است!فیلم کاملن زنانه است  ...چکامه خواست تا چیزی بنویسم همانجا نشستیم و شاید در حدود نیم ساعت کار را ساختیم و بعدش دستم به اصلاحات و این کارها نرفت ترانه را خالص برایتان می گذارم! برایم نظراتتان را بگویید رک و راست!بهارتان هم مبارک

 

از خودم می ترسم از خودم از این زن

از همه حرفایی که مریضم کردن

از خودم نه شاید از همه میترسم

وقتی خیلی تنهام با خودم می رقصم

با خودم می خندم با خودم را(ه میرم

ایــــــنجوری دردام و از خودم میگیرم

توی این دلتنگی کی نجاتم میده؟

توی این تنهایی کی من و فهمیده؟

 

زندگیم مث یه چاییه که سرد شده

یه زن اینجاس که دوسالیه مرد شده

 

.

.

.

 

- زندگی همیشه اینگونه بوده است تو رفته بودی که من آمدم ویا شاید من رفته بودم که تو آمدی!

برای س.توانا ی عزیزم و دختر کوچولوی خندان اش که خاله صدایم می زند!

 

- راستی مجموعه شعر اسطبل اثر داریوش معمار به تازگی بیرون آمده است -برای کسب اطلاعات بیشتر برویداینجا....

هشتاد و نه بار عاشق شدم!

 

این پست بداهه ترین حس های من و به همراه خودش داره بداهه زندگی کردن شاید همه اون چیزی که ما بهش احتیاج داریم!

خوب شنیدید که میگن هر کاری یه وقتی داره احساس میکنم که الان وقت بروزرسانی اینجاست!

سال هشتاد و نه برای من سال متوسطی بود سرشار از تجربه و حس کنجکاوی که همیشه در من وجود

داره ...دلم برای خیلیا تنگ شد و دلم از خیلیا گرفت اما زیاد جدی نگرفتم هیچی رو جدی نگرفتم چون

هیچ چیز این دنیا اون قدر واقعیت نداره که بخوام بهش پر و بال بدم ...دلم میخواد سال نود و با رقصیدن

شروع کنم با یه ریتم رومبا !به نظرم شروع خوبیه!روزهای آخر اسفند همیشه برام مرموز بودن هیچ وقت نتونستم  این اتفاقاتی که از معجزه چیزی کم نداره رو درک کنم ...

یه لیست از آرزوها م و دل گفته ها مو و اینجا مینویسم هر کدومشون که محیا شد میام و اعلام میکنم!

-خدا جون به مردم عزیز و نازنین ژاپن صبر بده کمکشون کن ...

- خدا جون به همه ی آدمای تنها باطن قوی بده به همه ی آدمای تنها حس گرمی دستات و بده!

-خداجون یه کاری کن که لحظه ی سال تحویل همه از بودنشون شادمان باشن و برای بودنشون تلاش

کنن و با هر نفسی که میکشن شوق زندگی و زنده مانی سراسر وجودشون و فرا بگیره!

-خدای عزیزم قلبم و سرشار از حضورت کن که تمام این دنیا فقط یه چیزه که اونم تویی!یه کاری کن که چشمام همیشه اول تو رو ببینه...

 

 

-خدایا آخر و عاقبت همه رو به خیر و خوشی کن که یه پایان خوب به همه ی ما میچسبه!

-خدایا ممنونم از حکمتت که همیشه بهترین حالت ممکن و برام رقم زده ممنونم از نگاه مهربونت که بدی ها مو نادیده گرفته ممنونم از اینکه هستم و نفس میکشم و هر نفسی معجزه است برای خودش!

-خدایا خانواده مو به گرمای خودش نگه دار که خونه داشتن آسونه ولی خانواده داشتن نه!

- خدایا این یکی شخصیه نمیشه اینجا بگم ولی یه کاری کن که بشه!

بنـــــــــــــــــــــــــــــــده ی کوچیکت "شادی"

 

همه آمین بگین که بیش تر از اونچه که فکـــــــــــــــر میکنیم "مـــــــــــــــــا به هم محتاجیـــــم"

آمین!

از خستگی مثل آب جاری شدن!

 

وبگردی را دوست دارم این بار به جایی رسیدم که برایم شگفت و عمیق بود شبیه کشف ماه روی زمین!

عنوان پست را از اینجا یافتم سر بزنید و بخوانیدش سرارسر زندگی است !

این جمله نیز متعلق به یکی از پست های وبلاگ این نازنین است:

هوای اینجا محدود است، هوای همدیگر را داشته باشیم.

---

این پست ادامه دارد...

سبزینه

 

یه جعبه  دارم یه جعبه جادویی از عطرهای قدیمی که هرکدومشون به یک دوره ی زمانی زندگیم تعلق دارن چون به رایحه های مختلف علاقه مندم هر برگ و یا گیاهی که بوی خاطره سازی داره رو نگه میدارم و هر وقت دلم برای مکان ها و کسایی که دوسشون دارم تنگ میشه  رایحه مربوط به اون دوران رو استشمام میکنم و این برای من شبیه یه سفر پر رمز و رازه  ...

 

-هیچ وقت آدم ها را به خاطر منافعی که شاید روزی برای من داشته باشند دوست نداشته ام که در نظرم محبت و صمیمیت به تنهایی میتواند بزرگ ترین منفعت دنیا برای من باشد...

 

 

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!

مولانا

پنجره های گمشده

 

ما این همه برای هم بودیم اما چه فایده ای داشت !خودمان که نبودیم!

میخواهم برگردم اما نمیدانم از کجا گریخته ام !

---

باران بارید  روز خوبی بود اما به قدر کافی زیر باران نماندم از تاخیر خوشم نمی آید حتی اگر باران باشد خواستم که بداند که تمام این ماه هایی را که نبارید فراموش نکرده ام!

---برمیگردم قول میدهم

 

آهای عشق من و دست کم نگیر!

 

این روزهامو خیلی دوست دارم شبا رو تنهایی قدم زنان میام خونه و گاهی اوقاتم که از پنجره ماشین آدما رو نگاه میکنم و کلی کیف میکنم حوالی میدان انقلاب جنب مترو یه دختر فال فروشه که به من میگه خاله من که به صورت واقعی عمه و خاله نمیشم واسه همین کلی ذوق میکنم هر چهارشنبه میبینمش و ازش فال میخرم و یه عالمه بازم کیف میکنم!

امشب همین طور که واسه خودم میومدم داشتم فکر میکردم به اینکه وقتی کار خوبی انجام میدیم خودمون بیشتر از خوبیش سهم میبریم و از این چیزا...

تازه گوشیمم به دلیل اینکه فوق العاده آدم با انظباطی هستم ته کیفم افتاده بود و خیلیا شماره شون الکی گرفته شده بود و این هم بهانه ای شد برای ارتباط مجدد من با اونا و بازم کلی کیف کردم!

خلاصه اینکه همه چی آرومه و من به معنای واقعی کلمه خوشحالم چون تازه یاد گرفتم بهتر زندگی کنم و همینه که دارم کلی کیف میکنم !

گاهی اوقات اونقدر ذوق میکنم و اشتیاق نفس کشیدن دارم که دلم می خواد بال در بیارم خودمم هنوز دلیلش و نمیدونم !

برای زندگی نوشتاریمم قصد دارم به جایی برسم که بتونم چیزی برای گفتن به مخاطبم داشته باشم یه هنر خالص و شفاف که امیدوارم این اتفاق بیفته!

همیشه از زندگی شادمانی و رضایتمندی میخواستم که الان حسم کمی بهشون متمایله !

 

 

اورکا!

 

برای سیب که دنیایم را تکان داد!

دلم می سوزد به حال مگسی  که نمی داند این خانه آخرین جایی است که می بیند! 

 

این دنیا شاید خوابی است که کسی می بیند و ما نشآت گرفته از ذهن اوییم شاید ما خواب نشینان کسی هستیم و کسانی هم خواب نشین ما شده اند و این ماجرا تا بی نهایت ادامه دارد   شاید تعبیری از نوعی هولوگرام باشد! نمی دانم نمی دانم...

 

 دیروز است قدم زنان از جلوی سوپر مارکت میگذرم و متوجه عبور خودم نمیشوم جلو می آید کسی که  بی نهایت شبیه به من است دست بر روی شانه ام میگذارد و میگوید:هی !چه قدر شبیه منی! و  میگویم: نه اشتباه میکنید شما شبیه به من هستید او را با خود به گذشته ای دورتر میبرم ما سه نفر شده ایم من آن یکی و او !

 

ـما سرعت گرفتگان نسبت به پنجره ایم! پنجره های ساکن شده نسبت به زمان !زمان گذران نسبت به درک ناقص ما از هستی!

 

من آرزوی کودکی هستم که قرار بود نقاش شود

فردا قرار است به کارخانه سر بزنم!!!...

"شین" شهریور ۸۹